سرو بلندی تخته ای گور شد
 نیلاب سلام نیلاب سلام

قتل خشونت بار  نقشبندی سرشک را از دیده جاری میسازد. قلب را در ماتم می نشاند و انسان هزاره ای بیست و یک را از آدمیت گریزان و هراسان میسازد.

حکومت آقای کرزی بر استناد بی کفایتی و بی تفاوتی در برابر انسان ترقی خواه، مظلوم و غریب پرور افغانستان در وابسته گی با سر بریدن وحشت انگیز و بربری خبرنگار جوان، با جرات و آگاه اوطن اجمل نقشبندی با ر دگر طعمه ای سیلی از ابراز انزجار، خشم و ناامیدی ملت افغان میگردد.

زن ستیزان طالبانی بار دگر احساس نفرت شان را به وحشیانه ترین شکل در برابر آدمیت,، افغانیت و عدالت بیان نمودند.

آقای کرزی در حالی که به معامله در رابطه به آزاد نمودن پنج تن طالبانی در بدل روزنامه نگار ایتالیایی دانیل ماسترو جیاکومو لبیک میگوید، برای آزاد ساختن اجمل نقشبندی کوچک ترین اقدامی به عمل نه می آورد.

سید آغا که به حیث راننده، حدود یک ماه پیش با روزنامه نگاران راهی ولایت هلمند میگردد، در همان نخستین روز ها سر بریده میشود.

این حادثه ای غم انگیز به وضاحت رساننده ای دو زیگنال میگردد :

1. وابسته گی تنگاتنگ حکومت آقای کرزی با کشور های خارجی, به ویژه که در این جا تصمیم گیرنده در نهایت امر خارجیان و نه آقای کرزی میباشد.

این نه بدین معناست که ما در مخالفت با آزاد شدن آقای ماسترو جیاکومو که خود فرد آزادی  خواه و یک ژورنالیست بی باک است، قرار می گیریم. هرگز. اما، چرا باید یک ژورنالیست فداکار افغان طعمه ای بی کفایتی یک حکومت قرار گیرد؟

2. بی اهمیت گماشتن زندگی، امنیت و شخصیت ژورنالیستان، خبرنگاران، روزنامه نگاران و آخر کلام روشنفکران با شهامت درون مرز به مثابه ای ره روندگان آزادی  و دموکراسی،  پیام آوران حقایق تلخ و پشت پرده و بی اهمیت شماری کارکرد های ارزشمند آنان در بد ترین شرایط و با کم ترین امکانات.

این رخداد المناک در حالی به وقوع می پیوندد که در حقیقت روزنامه نگاران، خبرنگاران و ژورنالیستان  باید به حیث رکن  یا قوه چهارم  جا داده شوند.

جنازه ای اجمل نقشبندی روان شاد از هلمند به کابل انتقال داده شد. اجمل بیگناه درست یک ماه پیش  خانه اش را به قصد خدمت به ملت آزادی خواه افغانستان ترک گفته بود. جنازه ای او در حالی که از جانب خانواده ای وی، شمار کثیری از فرهنگیان، ژورنالیستان، خبرنگاران و افراد با احساس با اشک های سوزان و قلب های آگنده از خون بدرقه می گردید، درحضیره ای آبایی اش در شهر آراء  به خاک سپرده شد.

اجمل تازه بیست و پنج بهار زندگیش را پشت سر گذاشته و درست شش ماه پیش ازدواج نموده بود و یگانه نان آور خانواده بود.

من خودم را در این اندوه غم شریک خانواده ای آن روان شاد, روشنفکران و  قلم به دستان نا ترس افغانستان میدانم.

بگذار, باد گیسوی سیه فام اجمل را شانه زند و باران سرشک پاک او را با خود برد و آفتاب ...، آری آفتاب درخشنده بر چشمان نافذ و درشت وی بتابد و اندوه وی را با آتشش بسوزاند.

بگذار، دردی را که اجمل متحمل گشته است, تقسیم دل هزاران هزار افغان با احساس گردد.

بگذار، روح آن جوانمرد جوانمرگ آرام و رقصان در آسمان به گردش آید.

درود بر روان پاک اجمل های آزادمنش افغان ما!

 

 

 

چه سرو های بلندی که نیستند به باغ!

چه شد اگر همه گی تخته های گور نشد؟

داکتر اسدا لله حبیب

 

11.04.207

 

 

 


April 16th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي